بتی به نام «انسان پرستی»؛
می گوید می خواهم انسان باشم!!! فقط انسان.
«انسان شدنی» که به ظاهر و قیافۀ انسانی باشد که در اختیار تو نیست؛ به خاطر نوع خلقتی که داری ناگزیر به شکل انسان هستی.
اما آنچه اختیار آن در دست توست، وصف انسانیت است.
انسان الهی یا انسان شیطانی؟
انسان وطن دوست یا وطن سوز؟
انسان خوش اخلاق یا انسان بداخلاق؟
انسان نورانی و مهربان، یا انسانی منفی باف و کینه ورز؟
«انسانیت» (یا اومانیسم/انسان پرستی)، واژه ای تهی است که انتخاب محتوای آن با توست؛
انسانیتی به سبک انسانیت پیامبران، شهدا و اولیای الهی و دنبال کنندگان مسیر نور و مهربانی؛
یا انسانیتی به سبک جنایتکاران و نژادپرستانی همچون فرعون، صدام، هیتلر، مجاهدین خلق، قذافی، روح الله زم، فدائیان خلق و پیروان آنها.
انسانیت نمی تواند بدون «باید و نباید» باشد؛ اگر انسانی این «باید و نباید» را به سخنان آفریدگار دانای مهربان و عقل سلیم نسپارد، جهل و خودخواهی، میزان در این امر مهم می شود و فرمانبرداری از این دو، عاقبتی جز تباهی خود و دیگران به دنبال ندارد.
چه زیبا گفت شیخ اجل حضرت سعدی که فرمود:
تن آدمی شریفست به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
---
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
--
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
--
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
--
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
--
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
--
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت
--
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
--
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
والسلام
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼