بررسی و نقد دیدگاه و روش طبری در تاریخ نسبت به اهل بیت (ع)
«بررسی و نقد دیدگاه و روش طبری در تاریخ نسبت به اهل بیت(ع)»
نویسنده : نورالهی، سید محمد
منبع: مجله «علوم اسلامی» -شماره ۴ – صفحه ۸۷
«بررسی و نقد دیدگاه و روش طبری در تاریخ نسبت به اهل بیت(ع)»
چکیده:
ابو جعفر محمد بن جریرطبری از مورخین مشهور قرن سوم هجری است.به علاوه وی در تفسیر و غیر آن هم نگارش داشته است.دانستن سبک و شیوه تاریخنگاری وی اهمیت بهسزایی در کشف حقائق تاریخی دارد.مقاله حاضر به بررسی سبک و روش طبری در تاریخ الامم و الملوک و نیز نقد و بررسی دیدگاه او نسبت به تاریخ اهل بیت(ع)اختصاص دارد.
در این مقاله بوضوح روشن خواهد شد که طبری در ثبت وقایع تاریخی رعایت حقائق مخصوصا در فضائل اهل بیت(ع)ننموده است،بلکه در برخی حوادث تعمد به تحریف و کتمان آنها داشته است و نیز روشن میگردد که منابع طبری در تاریخنگاری خویش برخی جعلی و ساختگی و غیر قابل اعتماد بودهاند درحالیکه خودش هم هیچگونه استنباطی در صحت و سقم وقایع نداشته است.
در این مقاله آشکار میگردد که طبری به سود امویها به نگارش تاریخ پرداخته است و در عظمت و شوکت آنها کوشیده و فضائل امیر المؤمنین(ع)و اهل بیت(ع)را کمرنگ و تأثیر آن بزرگواران در تاریخ اسلام را پنهان نموده است و اهمیت مقاله حاضر در کشف همین حقائق تاریخی نهفته است.
طرح مسأله:
ابو جعفر محمد بن جریرطبری آملی مازندرانی فقیه و محدث و مفسر و مورخ اسلامی است و از مشهورترین آثار او تاریخ کبیر به نام تاریخ الامم و الملوک و تفسیر کبیر او موسوم به جامع البیان فی تفسیر القرآن است.
برای اینکه ساختار تاریخ طبری کاملا روشن شود ما در ابتدا از کلام خود طبری استفاده کرده و سپس به نظرات دیگران راجع به کتاب وی میپردازیم.
ابو جعفر محمد بن جریر الطبری در مقدمه کتاب گوید:
در این کتاب خبر ملوک و پیمبران و خلیفکان را که شاکر نعمت خدا بودند…
و نعمت بیشتر یافتند و آنها که نعمتشان به آخرت افتاد و آنها که کفران کردند و در ایام حیات متنعم بودند بیارم از آغاز خلقت و چیزی از حادث ایامشان را یاد کنم که عمر از استقصای آن کوتهی کند و کتابها دراز شود و مدتشان و آغاز و انجام کارشان بگویم و روشن کنم که آیا پیش از ایشان کسی بوده و چه بوده و پس از آنها چه شده و معلوم کنم که فقط قدیم خدا باشد و این به اختصار باشد نه مفصل که هدف کتاب ما استدلال در این باب نیست بلکه تاریخ ملوک گذشته است و شمهای ازاخبارشان و زمان رسولان و پیمبران و مقدار عمرشان و مدت خلیفکان سلف و چیزی از سرگذشتشان و قلمرو حکومتشان و حوادث عصرشان و به دنبال آن ذکر یاران پیامبر(ص) و نامهای و کنیهها و نسبشان و مدت عمرشان هر کدامشان را با موضع وفات بیار مسپس از تابعان و اخلافشان سخن آرم و معلوم کنیم که روایت کلامشان را پسندیدهام و نیاوردهام و از خدای کمک میخواهم و صلوات و سلام خدای بر محمد پیمبر او باد.
بنای من در آنچه آوردهام و گفتهام بر روایات بوده است نه جحت عقول و استنباط نفوس به جز اندکی که علم اخبار گذشتگان به خبر و نقل به متاخران تواند رسید،نه استدلال و نظر و خبرهای گذشتگان که در کتاب ما هست و خواننده عجبداند یا شنونده نپذیرد و صحیح نداند،از من نیست بلکه از ناقلان گرفتهام و همچنان یاد کردهام.(طبری,مقدمه،ص ۷۱)
آیا مورخی چون طبری هرآنچه را که شنیده است در صفحات تاریخ خود ثبت و ضبط کرده یا انتخابی در کار بوده است؟
بیتردید از میان شنیدههایش تنها برخی را برگزیده است هرچند که در میان سخنانش بر عقلایی بودن برخی از قلم بطلان میکشد.
پس آنچه که مورخ را به ثبت این شنیدههای دور از عقل وامیدارد چیست؟
بخش آغازین تاریخ طبری براساس بعضی از همین روایات اسطورهای و افسانهای از مجموعه ادبیات قومی مردم سرزمینهای گوناگون جهان گزیده شده تدوین یافته است.
طبری تاریخ مردم سرزمین ایران را در دوران پیش از تاریخ برمبنای اساطیری انتظام داده که منبع اصلی آنها متنهای پهلوی بوده است.(بلوکباشی,ص ۳۷۳)
همانطور که میدانید او فقهاء چهارگانه اهل سنت را نپذیرفت و خود مکتب فقهی«جریریه» بنا نهاد پس چگونه میتواند در تاریخ بدون گزینش به نقل روایات بپردازد.
منابع طبری در تدوین تاریخ
طبری بیشتر از آثار مکتوب نیمه اول قرن نخست تا نیمه اول قرن سوم(۰۵ تا ۰۵۲ ه)سود جسته است و از تالیفات معاصرینش بهره نگرفته است. (کیهان اندیشه,ش ۵۲,ص ۹۶).
منابع کار طبری برحسب موضوعات به شرح زیر است:
۱-در تاریخ پیامبران و فرستندگان الهی،کتب تفسیر و سیر«ابن اسحاق»و کتابهای«وهب بن منبه»
۲-در تاریخ ایران ترجمه کتب ایرانی به عربی،بهویژه کتابهای«ابن مقفع»و«هشام کلبی»و آنچه از معلومات و اطلاعات تدوین شده و اسناد«حیره»که به دست او رسیده است.
در تاریخ روم، آنچه از کتابهای «نصاری»که به عربی نقل شده است.
۳-در تاریخ«یهود»تکیه بر کتب و قصص تورات.
در تاریخ«عرب پیش از اسلام»،از آنچه «عبید بن شریه» و محمد بن کعب قرظی» و «وهب بن منبه» و بهویژه «هشام کلبی» و «ابن اسحاق» نگاشتهاند سود برده است.
در «سیرهی نبوی» به تالیفات «أبان بن عثمان» و «عروه بن زبیر» و «شرجیل بن سعد» و «موسی بن عقبه» و «عاصم بن عمر، و «ابن شهاب زهری» و «ابن اسحاق» تکیه داشته است.
۴-در تدوین جنگهای ارتداد«حروب الرده» و فتوحات اسلامی از «سیف بن عمر اسدی».
۵-در نگارش جنگهای«جمل» و «صفین» به نوشتههای «ابو مخنف و «مدائنی» و «سیف بن عمره» اعتماد کرده است.
۶-«تاریخ امویان» را از «عوانه بن حکم» و «ابو مخنف» و «مدائنی» و «واقدی» و «عمر بن شبه» و «هشام کلبی» گرفته است.
۷-در نگارش «عباسیان» از نوشتههای «احمد بن ابی خیثمه» و احمد بن زهیر» و «مدائنی» و «عمر بن راشد» و «هیثم بن عدی» و «واقدی» و«ابن طیفور» استفاده کرده است.(مصطفی,ج ۱،ص ۵۵۲)
منابع طبری بیشتر از«عراق»است،زیرا او بیشتر در عراق میزیست سه تن از اخباریان که طبری از آنها بهره جسته است،این هایند:
«ابو مخنف»(م ۷۵۱ هـ)او کوفی و شیعی است.گرچه اخبار مربوط به حجاز منقول از ابو مخنف،در نزد طبری اندک است.و تنها به«قضییه شورا»و«انقلاب مدینه»اکتفا میشود،ولی در همین اندک سخن گزنده و بیپروای ابو مخنف درباره امویها،پدیدار است.
اخباری دیگری که طبری از او اقتباس کرده،یعنی«عوانه بن حکم»(م ۷۴۱ ه)،چون همپیمان کلبیهاست و یزید از بنی کلب است،جانب حال امویها را مرعی داشته است.
اخباری عراقی سوم که طبری از او نقل تاریخ میکند،«سیف بن عمر،(م.۰۲ هـ)است،که طبری بیشتر اخبار مربوط به انقلاب علیه عثمان را از او برمیگیرد.او از آنجا که به قبیله«ثمیم»منسوب است و بیشتر سران نخستین خوارج ازاین قبیله بودهاند،نسبت به شیعه بیعلاقه است،لیکن چون به تز«قرشی بودن خلافت»پایبند است.و نیز مراعات موضع سلطه حاکم را مدنظر دارد،تقریبا جزء اخباریهای موالی بنی امیه محسوب میگردد.(بیضون,ص ۱۲ و ۰۲)
طبری آنچه را که از«ابو مخنف»،«عمر بن شبه»،«سیف بن عمر»و«ابن طیفور»و جز آنها نقل می کند،پس از گردآوری،دستهبندی کرده و گاهی هم دست به انتخاب میزند.
وی در نگارش تاریخ عموی خود از ابتدای خلقت تا پایان زندگیاش،از نوشتههای«محمد بن اسحاق»عالم سیره و مغازی بهره برده و نیز به«عبری»ها،همانند وهب بن منبه،اعتماد کرده است، از سیره«ابان بن عثمان»و«عاصم بن عمر بن قتاده»و«ابن شهاب زهری»و غیره آن،سود گرفت. (کحاله,ص ۵۴)
وی از چهار تن،به نامهای«وهب بن منبه»،کعب الاحبار»،«عبد اللّه سلام»و«محمد بن کعب قرظی»نقل تاریخ میکند و اخبار اهل کتاب و معظماسرائیلیات را از اینها میگیرد.
در تاریخ طبری،قطعاتی از«تورات»که در نهایت استحکام به عربی بلیغ ترجمه شده است،می یابیم.همینگونه قطعاتی از«مزامیر»و«تلمود»یافت میشود.(همان,ص ۵۴-۴۴)
طبری اکثر اخبار معروف حجاز،همانند«مقتل عثمان»،«انقلاب مدینه»،و«شورش ابن زبیر»را از واقدی نقل میکند.
باید گفت طبری چه بخواهد و چه نخواهد،از جو متشنج به سود امویها متاثرات است،زیرا او کتاب خود را در نیمه دوم قرن سوم هجری مینگارد وی بنابر فرهنگ متاثر از آن،و نیز به سبب دیدگاه فقهی سیاسیاش،همیشه جانب سلطه حاکم را داشته است.و این سلطه از نظر او فرقی نمی کرده که«راشدی»باشد یا«اموی»و یا«عباسی»اما،با این همه که برشمردیم،چون او فقیهی صاحب مکتب بوده و از مذاهب و مکاتب فقهی منتسب به سلطه حاکم،مستقل بوده،تقریبا از افراط و جانبداری ناپسند که آفت هر مورخ است،برکنار مانده است.(کیهان اندیشه,آیینهوند, ص ۴۲)
بعضی گفتهاند چون جنبه علم حدیث بر وی غلبه داشت.لذا کتاب تاریخ خود را هم با این اسلوب تألیف نمود.(طبری،ترجمه:نشأه,ص ۲۱)
اگر طبری این روش را رعایت میکرد آیا باید اخبار کذب را مینوشت؟و آیا از کسانی که وضعیت آنها کاملا روشن است و قصد و نیتشان برای همه مشخص است اخبار و اسطوره نقل می کرد مگر در علم حدیث و درایه وضعیت راوی و سند شرط نیست و آیا اعتماد و ایمان و مذهب او تأثیر در نقل و ارزش روایت ندارد اگر ما روش طبری را حدیثی بدانیم باید این امور را هم رعایت کند و اگر رعایت میکرد باید از افراد و راویان مورد اعتماد استفاده میکرد نه وهب بن منبه و امثالهم.
روش طبری در تالیف تاریخ:
این تاریخ دارای دو بخش است:
۱-پیش از اسلام؛که از مباحثی نظیر ابتدای خلقت,هبوط آدم,داستان هابیل و قابیل در آن سخن به میان میآید. پس از آن از پیامبران-درود خدا بر آنان باد-همانند نوح(ع)ابراهیم(ع) لوط(ع) اسماعیل(ع) ایوب(ع) شعیب(ع) یعقوب(ع) یوسف(ع) موسی(ع) الیاس(ع) داود(ع) سلیمان(ع) هود(ع) صالح(ع) یونس(ع) عیسی(ع)و محمد(ص) سخن گفته است.
آنگاه به نگارش تاریخ امتها پرداخته و به ذکر تاریخ ایران,از آغاز یعنی ایام منوچهر تا خسرو پرویز روی آوردهاست سپس واقعه ذی قار و یزدگرد بن شهریار را نقل میکند.از بنی اسرائیل یاد کرده و از شاهان روم,از آغاز مسیحیت سخن رانده است.پس از آن به ذکر اخبار عاد,ثمود, طسم,جدیس و جرهم و شاهان یمن و پارهای از مشاهیر عرب«زباء»پرداخته است و در آخر از نیاکان پیامبر گرامی-درود خدا بر او و خاندانش باد-به عنوان درآمدی بر عصر نبوت سخن رانده است.
۲-اسلام؛در این بخش به مباحث تاریخ اسلام از عصر پیامبر گرامی تا سال ۲۰۳ هجری پرداخته میآید,با تکیه بر حولیات حولیات تواریخی هستند که حوادث را براساس تسلسل سنوات پی میگیرند.
نخستین کسی که بر این شیوه نگاشت,هیثم بن عدی و پس از او طبری,مسکویه,ابن اثیر,ابن طقطقی,ابن عبری و ابو لغدء بر این شیوه تاریخ نوشتند.(ر.ک:کیهان اندیشه،ص ۵۲،صادق آئینه وند)
طبری در تنظیم تاریخش,تسلسل حوادث را رعایت کرده و آن را برحسب وقوع سال بعد از سال, از آغاز هجرت نبوی تا سال ۲۰۳ هجری تألیف کرده است.
او در هرسال,حوادثی را که از ارزش نقل داشته آورده است.ولی اگر حادثه طولانی است,وی آن را برحسب سنواتی که واقعه در آن رخ داده ذکر کرده است,سپس در مکان مناسب به تفصیل از آن یاد کرده است.
او در گردآوری و تألیف روایات تاریخی,ابتدا و پس از تدوین,آن را به منبع اصلی اسناد می دهد.این منبع اصلی,گاهی شیخ موثق اوست,گاه عادلی است که در واقعه شرکت داشته,یا عالم بدان است و نیز گاه کتابی است که آن را با سند متصل و قرائت و استماع کرده و اجازه روایت دارد,گاه گروهی از اهل بادیهاند و گاه کسانی هستند که از شهرها و سرزمینهای دیگر آمده و مورد اعتماد اویند.(کحاله,ص ۰۴)
ما امروز با عنایت به کتب اصول حدیث و منابعی که دست ما رسیده است میتوانیم حقیقت این سخن را که طبری معلومات تاریخی خود را از کتبی بدست آورده است که در پارهای از آنها اجازه روایت داشته و در پاره دیگر چنین اجازهای نداشته است,دریابیم.
سلسله اسنادی که طبری در نقل آنها,اجازه روایت داشته,با عبارات«حدثنا»,«اخبرنا»,یا«کتب», شروع میشود. ولی در کتبی که طبری اجازه نقل روایت از آنها نداشته است,با عبارات زیر آغاز میشود:
«قال»,«ذکر»,«روی»و«حدثت»(ر.ک.کیهان اندیشه,ش ۵۲)
روشی که طبری در تدوین تاریخ برمیگزیند روش محدثین است.و آن چنین است که حوادث تاریخی از طریق موجود روایت می شود و سند را ذکر کرده تا به صاحب اصلی میرساند. وی در اکثر مواضع, اظهار رای و نظر نمی کند,این روشی است که طبری در بیشتر کتاب پیموده است.او از کتابهایی نقل میکند و گاه به نام کتاب نیز تصریح میکند و یا از مولفین بدون نام کتاب نقل قول میکند.
طبری چون در مکتب تاریخنگاری او روایت، مورد عنایت است و روایت نیز نیازمند به ذکر کتب نیست,نام راوی جای کتاب را میگیرد.
او در تاریخ خود حتی قصد تکمیل تفسیر هم دارد.
اساس صحت روایت در نظر طبری اعتماد به روات از حیث«عدالت»,«ضبط»و«صحت سندی»است و این همان شیوهای است که طبری در کتاب خود آن را با«امانت»و«دقت»رعایت کرده است.وی حتی در روش خود با انبوهی از روایات که گاه با عقل هم سازگار نیست,مواجه میشود,ولی هیچگاه دست به نقد پارهای از مضامین آنها نمیزند,زیرا برای او صرف صحیح بودن سند کفایت میکند,گرچه با عقل و منطق سازگار نباشد.
بیشتر این اخبار به انبیاء مربوط است و جزء اخبار دینی است و از غیبیات سخن میراند و عقل را در آن راهی نیست.(مؤاخی,ص ۰۳-۹۲۲)
اتخاذ این شیوه از سوی طبری,زمینه را برای نقد پژوهشگران تاریخی فراهم آورد,و
گفتهاند؛ آوردن اخبار,بدون دقت و تفحص,کاری در خور یک مورخ بصیر نیست.
اگر روش روایت خبر با ذکر سند-درحالیکه رجال اسناد نزد علمای جرح و تعدیل مشهورند-متضمن صحت خبر و دقت در اخباری که در اسلام رخ داده است,باشد,ولی نمیتواند نسبت به اخبار پیش از اسلام تضمین صحت کند.
بهویژه که در این وادی اخبار واهی و داستانهای بیارزش,همانند اسرائیلیات و احادیث موضوعه فراوان آمده است.و این امری است که مورد تأیید محدثان نیست(کیهان اندیشه,آیینهوند,ص ۵۲)و کاوشگران تاریخ طبری,به دو دسته تقسیم نموده است.
طبری و نقل افسانهها:
افسانهها را از شخصی به نام سیف بن عمر تمیمی گرفته،که به اجماع علمای رجال متهم به وضع و جعل حدیث بوده است تا آنجا که متهم به زندقه است.
بعنوان مثال یک نمونه را ذکر میکنیم.
میگوید در زمان ابو بکر جنگی اتفاق افتاد به نام فتح دارین، لشگر اسلام در سر راهش دریا بود تا دارین کشتیها ۴۲ ساعت مسافت را طی میکردند،دستور داده شد لشکر به آب بزنند،همه به آب زدند،شتر سوار و اسب سوار و بر سطح آب حرکت کردند،در زیر سم اسبها و پای شترها ماسه بالا آمد که آب فقط روی،پشت پای شترها را میگرفت.
درحالیکه اصلا نه درارینی وجود داشته و نه چنین جنگی انجام شده است.
(کیهان اندیشه,ش ۵۲,عسگری(علامه),ص ۷۳)
مذهب طبری:
«محمد بن جریر بن طبری»صاحب کتاب«تاریخ الامم و الرسل و الملوک»از علمای بزرگ اهل سنت ایرانی در قرن سوم و اوائل قرن چهارم بوده است و طبری از سوی حنابله مورد غضب قرار گرفته است که بنظر بعضی میتواند معلول گرایشات شیعی طبری باشد.
یاقوت در معجم الادبا نوشته است:«و دفن لیلا خوا من العامه لانه کان یتهم بالتشیع»(حموی, ج ۷۱,ص ۰۴)
علوم اسلامی » شماره ۴ (صفحه ۹۶)
یعنی:او را از ترس عامه شبانه به خاک سپردند زیرا متهم به تشیع بود.
البته روشن است که هر مخالف عامه نمیتواند شیعه باشد ولی چون در آن زمان دو گروه اصلی بیشتر نبودهاند و برای از بین بردن افراد باید چنین اقداماتی را انجام میداند چون مذهب فقهی «جریریه»طبری خود نشان میدهد و بعضی هم گفتهاند طبری در آخر عمر خویش تمایل به تشیع داشته ولی ترس حنابله جرات اظهار صریح آن را نداشته است.با توجه به آثار و کتب او که از ظالمین مانند معاویه و ولید و….دفاع کرده است و یاران حضرت علی(ع)را خراب کرده است نمیتوان این احتمال را هم پذیرفت.(کیهان اندیشه,ش ۵۲,علامه عسگری,ص ۷۳)
طبری و اهل بیت(ع):
وقتی مذهب طبری را مشخص کردیم و مقداری از نوشتههای او را راجع به معاویه و عمروعاص و ولید و امثالهم مشخص کردیم و همچنین بعضی از قسمتهایی که راجع به یاران امام علی(ع)تحریر کردیم نظر طبری راجع به اهل بیت(ع)کاملا روشن است.
طبری هم مانند بسیاری دیگر از علمای اهل تسنن حاضر نبوده فضائل اهل بیت طهارت را با بی طرفی کامل در کتابهای خود یاد کند.
علمای اهل تسنن در برخورد با فضایل اهل بیت(ع)و سخنان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله در آنان،و آیات نازل شده در مورد آن عزیزان،چه گونهاند:
گروه نخست آنان که از ذکر این قبیل مطالب خودداری نموده و به اصطلاح امروز گرفتار خودسانسوری هستند.
گروه دوم کسانی هستند که مطلب را به صورتی نقل میکنند،ولی برای آن یا معارض به میان می آورند و یا در سند و یا در دلالت آن بر فضیلت بودن و یا دال بر استحقاق جانشینی رسول خدا بودن خدشه وارد میسازند.
گروه سوم،هم مطلب را نقل میکنند و هم آن را از فضائل اهل بیت شمار میآورند،ولی از دلالت آن بر استحقاق امامت،یا سکوت میورزند و یا در دلالت آن اشکال میکند.
گروه چهارم کسانی هستند که در سند و یا دلالت این قبیل احادیث اشکالی نمیبینند،ولی می گویند عمل اصحاب رسول خدا صلی اللّ علیه و آله،که پس از آن حضرت،علی لیه السلام را به عنوان جانشین رسول خدا صلی اللّه علیه و آله،نپذیرفتند دلیل بر این است که این روایات باید بگونهای توجیه شود.
(کیهان اندیشه,ش ۵۲,استادی,ص ۳۸)
مطلب دیگر اینکه نقل از راویان مانند سیف بن عمر تمیمی زندیق که به اجماع علمای رجال متهم به وضع و جعل حدیث بوده است
(کیهان اندیشه,ش ۵۲,عسگری(علامه),ص ۷)
علاقه او را به اهل بیت(ع)هم دقت او را نشان میدهد و هم آنچه را که طبری بیشتر از آنها قلم زده است بیشتر زورمداران و قدرتمندان و صاحبان حکومتها بودند.
طبری زمان حضور بعضی از ائمه و یا افرادی که در آن زمان علومشان را از ائمه گرفته بودند و از شاگردان امام صادق(ع)و امام باقر(ع)بودند مطالب را از آنها نقل نمیکند و کسانی که حکومتها میخواهند نقل میکند و اگر واقعه غدیر را کامل نقل میکرد ما اینقدر مشکلات نداشتیم مگر میشود از معاویه و عمروعاص و…..تجلیل کرد و بعد فضائل دشمن او را هم نوشت بعد بگوئیم چون طبری مخالف با عقیده حنبلیان در«تشبیه»و«تجسیم»بوده است و روایات فضائل اهل بیت(ع)را قبول داشته است اگر قبول میداشت حتما به آن هم عمل میکرد چون لازمه قبول داشتن واقعی عمل است و آنوقت دیگر فقه جریریه را نمینوشت و از منابع شیعه و اهل بیت(ع)استفاده میکرد.
سیره طبری در طرح مسائل مربوط علی(ع):
جالب اینجاست که در بعضی موارد بقدری خصمانه عمل کرده است که قابل توجیه نیست که در تفاسیر قرآن آیاتی که مربوط به اهل بیت(ع)هست آنرا نقل نکرده و یا به صورت احتمال برخورد کرده استکه ما چند نمونه را ذکر میکنیم و سپس به قسمتهای تاریخی اشاره منماییم.
آیه
«إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا»
الأحزاب۳۳/ در تفسیر طبری گفته شده که در مقصود از«اهل بیت»در آیه شریفه اختلاف است،برخی گویند مقصود علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند و عدهای گویند مقصود همسران رسول خدا صلی اللّه علیه و آله میباشند و برای احتمال دوم فقط یک روایت نقل شده است آیا انصاف است در مطلبی با این اهمیت و صحت که خود طبری سیزده روایت آن را نقل کرده با ذکر یک روایت بی اصل ایجاد تردید و شک نمود؟
۱-
انّما ولیکم اللّه و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون
(مائده۵۵/)
در تفسیر طبری،ج ۶،ص ۶۸۱ گوید:اما جمله
«و الذین آمنوا…»
اهل تاویل را در اینکه مقصود از این جمله کیست دو قول است:قول اول اینکه مقصود علی علیه السلام است.و قول دوم اینکه مقصود همه مومنان هستند،انگاه سه روایت در تایید قول دوم و دو روایت در تایید قول اول می آورد.و در چنین مطلبی که از متواترات باید بشمار آید اینطور نظر میدهد که ایجاد تردید کند.
۲-
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللّه یعصمک من الناس ان اللّه لا یهدی القوم الکافرین
(مائده۷۶/)
ابن جریر طبری رسالهای در مورد حدیث غدیر داشته که در آن رساله حدیث غدیر را با هفتاد سند روایت کرده است.
در تفسیر طبری،ج ۶ ص ۸۹۱ در ذیل آیه شریفه آنجا که سبب نزول آیه را مطرح میکند از داستان غدیر و نزول آیه درباره امیر مومنان هیچ یاد نمیکند و این موجب بسی شگفتی است. (کیهان اندیشه,ش ۵۲،استادی,ص ۸۲)
آنانکه دنبال نظرات طبری هستند خوب است ابتدا تفسیر طبری را مطالعه نمایند و بعد به تاریخ وی روی آورند تا بتوانند بهتر او را بشناسند.
وی در کتاب تفسیر نظراتش را بیان کرده است و بنا به اعتراف خود تاریخ را تکمیل بر تفسیر قرار داده است و در مورد ابو هریره و معاویه و عمروعاص و….پرداخته است تا کار را بنابر مقصود خود کامل کند.
در این قسمت به نکاتی راجع به اهل بیت(ع)در تاریخ طبری اشاره میکنیم تا دقت طبری و نظر طبری را در مورد اهل بیت(ع)بفهمیم.
ابتدا به مطلبی راجع به حضرت آدم(ع)اشاره میکنیم تا دقت او را در تاریخ مشخص کنیم.
ابی بن کعب از پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم روایت کرده که پدرمان آدم علیه السلام چون نخلی بلند بود شصت ذراع قامت داشت و پر موی بود و پوشیده عورت و چون گناه کرد عورتش عیان شد و در بهشت همی گریخت
(طبری،ترجمه:پاینده,ج ۱,ص ۵۰۱)
در این قسمت شصت دراع را نقل میکند و دیگر کاری به آن ندارد که آیا ممکن است قد حضرت آدم باشد.
در مورد حضرت ابراهیم(ع)میگوید:ابو هریره از پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم روایت کرده که ابراهیم در سن هشتاد سالگی با تیشه ختنه کرد.(همان,ص ۴۱۲)
و در صفحه ۴۳۲ در مورد وفات حضرت ابراهیم(ع)میگوید به قولی هفتاد و پنج ساله بود و او را به نزدیک قبر ساره درگشتزار حبرون به خاک کردند.
طبری در مورد اهل بیت(ع)بعضی موارد را اصلا اشاره هم نکرده است مثلا بعد از نسب پیامبر(ص)بلافاصله در مورد ازدواج و سپس پیامبر(ص)سخن میگوید و بلافاصله در مورد زمان «تاریخ نهان»و حوادث سال اول هجرت و خطبه پیامبر(ص)را طرح میکند و بعد به سال دوم هجرت میپردازد.
در این قسمت طوری مینویسد که مطالب او راجع به تایید ابو بکر زیاد است و در مورد آنان توضیح زیاد میدهد و حتی در مورد شتران و بزان شیری پیغمبر خدا در جلد ۴ ص ۴۰۳۱ سخن میگوید و ماجرای مربوط به اهل بیت را سریع ذکر میکند و یا رد میشود و یا به صورت احتمال نقل میکند.در صفحه ۴۹۲۱ جلد ۴ در مورد ازدواج پیامبر(ص)با زینب دختر فرزند خوانده اش آیه ۷۳ سوره احزاب را ذکر میکند ولی در مورد هجرت پیامبر(ص)آیه مربوط به امام علی(ع) را ذکر نمیکند.
خلافت، وصایت و امامت در تاریخ طبری:
طبری در حوادث سال یازدهم هجرت مطلب را آنچنان با شکوه یاد میکند که گویا در صحنه حضور دارد و شکوه و عظمتش هم در ابو بکر و عمر و عایشه خلاصه میشود و با نقل اخبار حوادث رحلت پیامبر(ص)آنها را پاکیزه معرفی میکند و در اینن حوادث گویا اصلا خبری از دختر پیامبر بزرگوار اسلام و دیگر همسران پیامبر(ص)و حضرت علی(ع)نیست و اگر نامی هم از حضرت علی بن ابیطالب برده است گویا با الاجبار بوده است.قسمتی را به عنوان نمونه ذکر می کنیم.
ابو سعید خدری گوید:روزی پیمبر بر منبر نشست و گفت«خدا بندهای را مخیر کرد که از رونق دنیا هرچه خواهد بدو دهد یا آنچه را در پیشگاه خدا هست برگزنید و او پیشگاه خدا برگزید» ابو بکر چون این سخن بشنید بگریست و گفت.«ای پیمبر خدا،ما پدران و مادران خویش را فدای تو میکنیم،»ما از سخن وی تعجب کردیم و مردم گفتند:«این پیر را ببینید که پیمبر از بندهای سخن میکند که مخیر شده و میگوید پدران و مادران خویش را فدای تو میکنیم.»
گوید:«آنکه مخیر شده بود پیمبر خدا بود و ابو بکر بهتر از ما میدانست.»
آنگاه پیمبر گفت:«مصاحبت و مال ابو بکر برای من از همه بهتر بود،اگر دوستی میگوفتم،ابو بکر را میگوفتم،ولی میان ما برادری مسلمانی است در مسجد دریچهای به جز دریچه ابو بکر نماند». (طبری,ج ۴,ص ۸۱۳۱)
و در صفحه ۱۲۳۱ در مورد علی(ع)میگوید:عباس بن عبد المطلب گفت پیش پیمبر برو و بپرس کار خلافت از کیست؟اگر از ماست بدانیم و اگر از دیگران است سفارش ما را بکند».
علی گفت:«بخدا اگر از اوبپرسم و به ما ندهد،هرگز مردم به ما نمیدهند بخدا این سوال را از پیمبر نمیکنم.»
با توجه به دو مطلب فوق میشود فهمید که چگونه جانبداری اهل بیت(ع)کرده است آن هم بصورتی که مطالبش پر از تناقض است.
بعنوان نمونه مطلب دیگری نقل میسازیم.
عایشه گوید:پیمبر بارها گفته بود که خدا جان هیچ پیمبری را نمیگرفت مگر اینکه وی را مخیر کند.»
از قم بن شرحبیل گوید: از ابن عباس پرسیدم: پیمبر وصیت کرد؟»
گفت«نه» (طبری,ج ۴,ص ۲۲۳۱)
حال اگر پیامبر مخیر است چگونه وصیت نکرده است در صفحه ۸۱۳۱ ج ۴ طبری نقل میکند: عبد للّه بن مسعود گوید:پیمبر و محبوب ما یکماه جلوتر،از مرگ خویش خبر داد.اگر کمی دقت کنیم برای هدف خود از هیچ چیز دریغ نکرده است.چطور میشود ابو بکر وصیت کند و عمر را جانشین معرفی کند ولی پیامبر(ص)وصیت ننماید و مقام پیامبر(ص)را ضربه زده است و عصمت آنحضرت را نادیده گرفته است و به آیات ولایت و تبلیغ و اکمال دین و….هم کاری ندارد.
و در سقیفه هم آنچنان میگذرد که گویا همهکاره عمر و ابو بکرند اصلا نامی از علی(ع) نمیآورد مگر آنهم بصورت نیرنگ و سرزنش در صفحه ۵۳۳۱ ج ۴ طبری میگوید:یکی به زهری گفت:علی شش ماه با ابو بکر بیعت نکرده بود؟»گفت«نه علی بیعت کرده بود و نه هیچیک از بنی هاشم بیعت کرده بودند و چون علی دید که مردم از دور وی پراکنده شدند با ابو بکر از در صلح درآمد و کس فرستاد که پیش ما بیا و هیچکس با تو نیامد که خوش نداشت عمر بیاید و خشونت وی را میدانست.اما عمر گفت:«تنها پیش آنها مرو»
ابو بکر گفت:«بخدا تنها پیش آنها میروم،چکارم میکند؟»
گوید ابو بکر پیش علی رفت که بنی هاشمیان به نزد وی فراهم بودند،علی برخاست و چنانکه باید حمد و ثنای خدا کردم آنگاه گفت:«بازماندن ما از بیعت تو از اینرو نیست که فضل ترا انکار میکنیم یا خیری را که خدا سوی تو رانده به دیده حسد مینگریم ولی ما را در این کار حقی بود که ما را ندیده گرفتید.»آنگاه از قرابت خویش با پیمبر و حق بنی هاشم سخن آورد و چندان گفت که ابو بکر بگریست.(طبری،ترجمه:پاینده,ج ۴,ص ۵۳۳۱).
شما تناقضات را مشاهده میکنید یکجا میگوید بیعت با خشونت بود یکی میگوید با حمد و ثنا و در آخر هم گریه ابو بکر را نقل میکند که دلسوز علی(ع)است و چقدر به علی(ع)توهین نموده است و او را کوچک شمرده است و برای توضیح بیشتر به جلد ۴ ترجمه تاریخ طبری مراجعه کنید ابو علی گفته است:«طبری در مسئله امامت معتقد با امامت ابو بکر عمر عثمان و علی (رضی…عنهم)بود و در موضوع«تفضیل»پیروی از اصحاب حدیث داشت و هرکس را از هر مذهبی که مخالف او بود تکفیر میکرد.(شهابی,ص ۵۳)
با توجه به مطلب فوق بهتر میتوان درک کرد که چقدر علاقه به تشیع داشته است و ذهبی در مورد طبری میگوید:«فیه تشیع(یسیر)و موالاه لا تضر»یعنی:در او اندکی شیعهگری و دوستی اهل بیت است اما ضرر ندارد.(ذهبی,ج ۳,ص ۹۹۴)
و کسانی که از شیعه بودن طبری دفاع میکنند به نوشتن کتاب در فضائل(اهل بیت)و صحت حدیث غدیر اشاره میکنند که این کتاب تا قرن هشتم هجری بوده است و پس از آن از بین رفته است و یاقوت حموی میگوید آن کتاب تمام نشده است.(یاقوت,ج ۷۱,ص ۰۴)
با توجه به این قرائن گرایش به اهل بیت(ع)بسیار مبهم به نظر میرسد که در این مورد به کیهان اندیشه شماره بیست و پنج صفحه ۸۱ مراجعه کنید و با توجه به اینکه با حکومت همسو بوده است و ضرری برای حکومت نداشته است میتوان دلیل بر فاصله از اهل بیت(ع)دانست.
طبری کتابی در فضایل ابی بکر و عمر نوشت که ناتمام ماند و علت تالیف کتاب مذکور آن بود که چون طبری به طبرستان برگشت دید شیعیان آنجا در مذهب تشیع غلو کرده و به صحابه و خلفا سب میکنند از اینرو به تالیف مذکور پرداخت.(طبری،ترجمه:پاینده,ص؛و ۸ ص؟)
نتیجهگیری:
براساس آنچه بیان گردید میتوان به نتایج زیر دست یافت:
*طبری در نقل تاریخ گاهی به روایات اسطورهای و افسانهای که از مجموعه ادبیات قومی مردم سرزمینهای گوناگون جهان گزیده شده تدوین یافته است.
*با توجه به اینکه طبری در پذیرش مکتب فقهی,راهی مستقل از مذاهب معروف در پیش گرفته است,میتوان این دیدگاه را تقویت کرد که وی بدون گزینش براساس مذهب خویش (جریریه)دست به تنظیم تاریخ پرداخته است.
*منابع وی در تدوین تاریخ از منابع غیر معتبر و حتی کتابهای غیر اسلامی و قصص تورات بوده است.
*طبری در بخش مربوط به و حوادث تاریخی اسلام براساس تاریخنگاری«حولیاتی»پیش رفته است و مطابق تسلسل سنواتی پیگیری نموده است.
*در نقل مباحث تاریخی امانت و واقعیتنمایی در تاریخ طبری رعایت نگردیده است و هر کجا مسائل مربوط به فضائل امیر المؤمنین(ع)و اهل بیت بوده است آن را کتمان نوده و یا به گونهای کمرنگ و غیر واقعی جلوه داده است.
*تعصب دفاع از معاویه و مروان و همفکرانشان در تاریخ طبری مشهور است.
شما نیز طوری در این نوع کتابهای تاریخی جولان میدهید که گویی خود شما نیز در آن تواریخ حاضر بودهاید.؟؟؟!!!!
فهرست منابع:
۱-قرآن کریم.
۲-استادی,رضا,چهل مقاله,ناشر کتابخانه آیه اللّه مرعشی نجفی,۱۷۳۱ ش
۳-بلوکباشی,علی,مجموعه مقالات درج شده در یادنامه طبری,چاپ اول,سازمان چاپ و انشارات وزارت ارشاد اسلامی,۹۶۳۱ ش.
۴-بیضون،ابراهیم،الحجاز و الدلهء الاسلامیه،دار المعارف،بیروت،۳۸۹۱ م.
۵-حموی,یاقوت بن عبد اللّه،معجم الادباء،دار الکتب العلمیه،۱۱۴۱ ق.
۶-ذهبی،شمس الدین محمد ابن احمد ابن عثمان،میزان الاعتدال،دار المعرفه,بیروت,۶۱۴۱ ق.
۷-شهابی,علی اکبر,احوال و آثار محمد بن جریر طبری,انتشارات اساطیر,۳۶۳۱ ش.
۸-طبری,محمد ابن جریر,تاریخ الامم و الملوک,ترجمه:صادق نشأه,انتشارات بنگاه, ۳۵۳۱ ش.
۹-طبری,محمد بن جریر,تاریخ الامم و الملوک,موسسه الاعلمی للمطبوعات,بیروت, ۲۵۳۱
۰۱-طبری,محمد ابن جریر,تاریخ الامم و الملوک,ترجمه:ابو القاسم پاینده:بنیاد فرهنگ ایران,تهران,۲۵۳۱ ش.
۱۱-عسکری(علامه),مرتضی,عبد اللّه بن سباء,مجمع علمی اسلامی،چاپ سوم ۵۶۳۱،بی جا.
۲۱-کحاله،عمر رضا،التاریخ و الجغرافیا فی عصور الاسلامیه،مطبعه التعاونیه،دمشق ،۲۷۹۱ م.
۳۱-کیهان اندیشه,شماره ۵۲,مرداد و شهریور ۸۶۳۱,مقالات:رضا استادی,علامه عسکری, صادق آئینهوند.
۴۱-مصطفی,شاکر,تاریخ العربی و المورخون,دار العلم للملائین,بیروت,۸۷۹۱ م
۵۱-مواخی,عثمان,منهج النقد التاریخی,دار العربیه بیروت,۶۷۹۱ م.
توجه مهم:
در بسیاری از موارد هم که نقل های تاریخ طبری توسط دیگر منابع معتبر تایید شده یا منابع او مشخص باشد، قابل اعتنا خواهد بود. (می توانید به این مطلب مراجعه فرمایید: ) البته با این حال، تاریخ طبری، یکی از منابع مهم پژوهش ما در شناخت تاریخ اسلام است. اما باید با روش علمی بررسی تاریخ که در همه جای دنیا معتبر و ثمربخش است، بررسی ها انجام شود.