وبلاگ شخصی عبدالرضا بختیاروند

صفحه ای برای تعامل بیشتر با طلاب و دانشجویان

وبلاگ شخصی عبدالرضا بختیاروند

صفحه ای برای تعامل بیشتر با طلاب و دانشجویان

وبلاگ شخصی عبدالرضا بختیاروند
بازدید کننده محترم؛
این وبلاگ برای ارتباط و تبادل اطلاعات علمی در زمینه های مختلف با «طلاب و دانشجویان کلاس هایم» بوده و الزاما "منعکس کننده دیدگاه های شخصی من" نیست.
تلاشم بر آن است که به خودم و دیگران یاد بدهم که حق طلب باشیم، هر چند باور به آن دشوار باشد.
برای دریافت فایل ها و اخبار مربوط به کلاس های من، به کانال درسی من به آدرس @darsha14 در پیام رسان های ایتا و تلگرام مراجعه کنید.
صفحه من در روبینو و اینستاگرام @abakhtiarvand
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۹۶، ۱۹:۱۰ - سید مهدی
    متشکرم
پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۴۱ ق.ظ

بررسی سندی روایت حرمت فلسفه!!!

علم فلسفه نیز مانند بسیاری علوم دیگر، به دور از خطا نبوده و بسیاری از مسائل آن مورد مجادلات فراوان قرار گرفته است. جستجوی اشکالات فلسفه و فلاسفه برای نفی این دانش، کاری عبث است که نمی تواند باعث حرمت آموختن فلسفه شود و تنها یک مغالطه «پهلوان پنبه» است.

و چقدر سخیف است که برای کوبیدن دانش تفسیر، فلسفه یا عرفان به خواب های مجهول و مجعول استناد دهیم، و یا روایاتی بیاوریم که خود نیاز به اثبات دارند.

روایاتی مانند این روایت که : «عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُمْ یَمِیلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ وَ التَّصَوُّفِ». یعنی علمای آخرالزمان بدترین خلق هستند، چون تمایل به فلسفه و تصوف دارند.

این روایت با روایاتی که دانشمندان را وارثان انبیاء شمرده و یا حتی نگاه به در خانه آنها را عبادت می داند، تعارض ابتدایی دارد. پس هر عالمی بدترین مخلوقات نیست. علماء نیز به تعبیر قرآن، خوب و بد دارند.

نکته بعد آن است که ملاک عالم خوب و بد چیست؟ قطعا این ملاک نمی تواند مطلق تمایل به فلسفه و تصوف باشد. زیرا روایاتی داریم که دانشمندان را موظف می کند تا اگر لازم است برای بطلان سحر بروند و سحر بیاموزند. باز هم روایت مبهم است و صراحت در حرمت فلسفه به طور مطلق ندارد.

 و سخن اصلی اینکه:

این حدیث در هیچ یک از کتب معتبر شیعی مانند اصول کافی، تهذیب، استبصار و من لایحضره الفقیه، و حتی بحار و لئالی الاخبار نیامده است.

اولین کتابی که من این روایات را در آنجا دیدم، کتاب «الهدایا لشیعة أئمة الهدى» (ج‏1 ؛ ص100) از عالمی به نام مجذوب تبریزی است. ایشان متوفی سال 1093 می باشند.

این حدیث در کتاب «إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات» (ج‏4 ؛ ص204 ) شیخ حر عاملی نیز آورده شده است. و سپس در کتاب جناب محدث نوری نیز تکرار شده است. (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج‏11 ؛ ص380).

سندی که این بزرگان برای حدیث نقل می کنند عبارت است از:

« الْعَلَّامَةُ الْأَرْدَبِیلِیُّ فِی حَدِیقَةِ الشِّیعَةِ، نَقْلًا عَنِ السَّیِّدِ الْمُرْتَضَى بْنِ الدَّاعِی الْحُسَیْنِیِّ الرَّازِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْإِمَامِ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ ع: ...... ».

اما معماهای این روایت:

اولا: مقدس اردبیلی در کجای کتاب دو جلدی حدیقۀ الشیعه این روایت را ذکر کرده اند. در جلد یک که اصلا بحث فلسفه و تصوف نیست. اگر در جلد دو باشد که من نیافتم، آدرس صفحه باز مجهول است.

ثانیا: مقدس اردبیلی مربوط به بعد از سال 1000 قمری و سید مرتضی متوفای قبل از سال 500 قمری هستند. چطور این عالم بزرگوار از دانشمندی که صدها سال قبل زندگی می کرده است، روایت نقل نموده است؟ راویان واسطه چه کسانی هستند؟ آن روایان را چقدر می شناسید؟؟؟ آیا تاکنون کسی در مورد آنها تحقیق کرده است؟ آیا شرط احتیاط نیست که ابتدا رجال میانی را بشناسیم و بعد به لوازم حدیث پایبند شویم؟؟؟

با توجه به یقین قطعی به وجود برخی روایات جعلی و دخل و تصرف اجمالی در برخی روایات، و از آنجا که اصل در هر روایتی، مسکوت نهادن آن است تا مبادا به ناروا روایتی به امام معصوم نسبت ندهیم، این روایت کنار نهاده می شود تا صحتش روشن شود.

ثالثا: بر فرض اثبات صحت سندی روایت، کلمه «شرار» نیاز به بحث دارد. آیا اطلاق کلمه شر بر یک کار، تلازم با حرمت دارد؟ یا می تواند به معنای عبث بودن، اولویت نداشتن و ... نیز باشد؟؟

رابعا: به فرض صحت روایت، و به فرض دلالت شر بر حرمت، آیا حکم کسی که این حرام را انجام داده چیست؟ به عبارت دیگر؛ می توان با استناد به این روایت فیلسوفی را مجازات کرد یا به او توهین نمود؟؟؟ می توان وبلاگ و سایت تأسیس کرد و با استنادات دروغ و ناسزا گفتن مقابله به اصطلاح علمی کرد؟

روایت یعنی سخن معصوم علیه السلام. تا معلوم نشود چیزی سخن امام علیه السلام است، با سخن عادی هیچ تفاوتی ندارد و نباید به لوازم آن پایبند شد. شیعه واقعی بودن، یعنی تا از صحت سندی مطمئن نشده ایم چیزی را به اماممان نسبت ندهیم.


مطالب مرتبط

سخنی با کینه توزان فلسفه و عرفان (1 تا 3)

نظرات (۱)

امیدوارم که این حدیث رو لااقل بپذیرید البته اگر هم به سندیتش اعتقادی ندارید میتوانید در حد یک جمله زیبا و قابل تأیید بپذیرید: حب الشیء یعمی و یصم
دوستداران فلسفه و عرفان هم به واسطه دوری از روایات و صد البته فهم نادرست روایات, همواره در دشمنی با روایات مخالف عقایدشان پیشرو هستند. برای رد و حرمت فلسفه احادیث دیگری هم هست که بخواهید زیر ساطور بی سندی ببرید و رد کنید لکن برای تایید راه و روش خود هیچ ادله روایی نمیتوانید اقامه کنید چرا که اگر بود تا الان گوش فلک رو کرده بودید.
نوشته اید که : " این روایت با روایاتی که دانشمندان را وارثان انبیاء شمرده و یا حتی نگاه به در خانه آنها را عبادت می داند، تعارض ابتدایی دارد." اولا اینکه چه کسی فلاسفه را دانشمند لقب داده و خطاب کرده که در تعارض با روایت قرار گیرند.؟. چگونه میتوانید اثبات کنید کسی که در مقابل نظر اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین قدم بر میدارد و به فوت و فنی دست پیدا می کند دانشمند است؟ پس حتما ساحر هم دانشمند است.
البته خاصیت فلسفه هم چیزی جز ساختن دشمن دین و ایجاد تشکیکات در اعتقادات حقه نیست.
همانگونه که ملاصدرای شما در کتاب اسفارش با وقاحت تمام عشق به نوجوانان هم جنس را راه رسیدن به خدا می داند. گناه لواطی که عرش خدا را به لرزه در می‌آورد به زعم فلاسفه احمق, العیاذ بالله راه رسیدن به خدا تلقی می شود. خدا شما را به راه راست هدایت کند.
پاسخ:
سلام بر شما؛

روایت مزبور مربوط به عشق های دنیوی است و نه عشق اخروی؛ عشق به دنیاست که کوری و کری می آورد؛ اما عشق به خداوند، باعث نورانی قلب و شنوایی دل است.
دوم اینکه ما حق نداریم عاشقان را انسان های بی منطق بدانیم. آیا کسی اجازه دارد به دوستداران اهل بیت، تهمت کوری و کری بزند و برهان های آنها بر ولایت امام علی علیه السلام را از سر عشق و بی منطق بداند؟؟؟؟ به جای اتهام زنی و مغاطله "تو عاشقی و دلیل نداری"، دلیلی بر رد اقامه کنیم.

امامان معصوم علیهم السلام، انسان را از قضاوت عجولانه منع کرده اند و نیز اصل را بر حلیت دانسته اند تا مگر حرمت چیزی اثبات شود.

سوم اینکه فرموده اید کار فلسفه تشکیک در اعتقادات و دشمن ساختن برای دین است و فلاسفه قائلند گناه .... آدم را به خداوند می رساند!!!!
فلسفه نیز چون دیگر علوم اسلامی در محضر اهل بیت است و درست و غلطش با منابع دینی سنجیده می شود؛ ملاصدرا می فرماید وای بر فلسفه ای که بخواهد با کتاب و عترت مقابله کند. من آمارسنج و درجه سنج برای تجسس در کار طلاب حوزه و علما ندارم و واقعا از این خاصیت "بی دین سازی فلسفه" بی خبرم. ولی به نظر می رسد عدم انس با مطالعه مسائل اعتقادی و مباحثه آنها بهترین راه برای جلوگیری از ضعف اعتقادات است و دشمن تراشی فراری به جلو برای توجیه تنبلی هاست. (حداقل من گناهانم را به دوش فلسفه نمی اندازم)

من نه علم غیب دارم و نه گردنی کلفت برای آخرت که بتوانم چنین سخنانی به علمای شیعه ببندم. شما که آمار دارید؛ تاکنون چند نفر و در کدام حوزه ها به خاطر فلسفه خواندن ضد دین شده اند؟ واقعا سر کلاس فلسفه به طلاب می گویند بروید و فلان گناه را انجام دهید؟ چند نفر به خاطر توصیه فلاسفه به گناه مورد نظر شما افتاده اند؟ اینها واقعیت خارجی دارد یا جوک هایی است برای خندیدن؟ (امارها برای خودتان باشد، تمایلی ندارم که قلبم نسبت به دوستان طلبه ام بدبین شود که من طلبه ها و علما را می پرستم و فرشته می دانم؛ پرستش به معنای دوست داشتن و فرشته به معنای پاک، نه جنس مونث. همیشه اینطور نیست که مراد متکلم همان چیزی باشد که ذهن افراد کج اندیش برداشت می کند)

ممنونم که دعایم کردید که خداوند در راه راست قرارم دهد؛ ببخشید اگر نوشته هایم کمی مزاح گونه است.



ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی