علت گسترش مکتب تشیع در ایران
برخی افراد تلاش می کنند با تحریک احساسات میهن پرستانه و ایجاد کینه های واهی علیه دین اسلام، نور ایمان و ارادت ایرانیان به این مکتب را خاموش کنند.
یکی از این تلاش ها، ترویج این دروغ است که «اسلام ایرانیان زوری و از ترس شمشیر است»!!!
و در برابر آن ترویج می کنند که ایرانی باید مانند شاه نادانی چون خسروپرویز باشد که در برابر دعوت نامه های دیگران، با تعصبی جاهلی آن را پاره کند.
ترویج «اخلاق خسروپرویزی» از جمله اشتباهات این افراد است.
ولی دوستان عزیز؛ اگر نامه ای از کسی دریافت کردید که شما را به ایمان و یا مکتب جدیدی دعوت می کند، آن را پاره نکرده و به فرستاده نامه توهین ننمایید. بلکه پیشنهاد می شود که یا او را دعوت کنید تا با اندیشمندان شما بحث کند یا اندیشمندانتان را بفرستید تا سخنان و مکتب او را بسنجند.
اگر مکتب شما برتر از مکتب اوست که او را به مکتب خودتان دعوت کنید، و اگر مکتب او بهتر است آن را با تمام خضوع و فروتنی بپذیرید.
به هر صورت گذر زمان، ایرانیان را با دین اسلام آشنا کرد. ظلم امویان و عباسیان، دوستان اهل بیت و فرزندانشان را آواره اقصی نقاط جهان و از جمله ایران نمود و حضور این استوانه های اخلاق و معنویت، باعث گرایش ایرانیان به اسلام و مکتب تشیع شد. این مهم به یکباره حاصل نشد و سالیان سال طول کشید تا ایرانیان آرام آرام و با کمال میل آراسته به مسلمانی شوند.
مردم ما هنوز از امامزادگانی چون حضرت معصومه، شاهچراغ و عبدالعظیم حسنی و بسیاری دیگر که شجره نامه و تاریخشان موجود است به فضیلت یاد کرده و یاد آنها را زنده نگه می دارند.
اسلام ما نه مرهون حمله اعراب است و نه ترس اجدادمان از اعراب.
عدم سابقه سنی بودن در بسیاری از اقوام و مناطق ایرانی (مانند نواحی شمال و قوم بختیاری در زاگرس مرکزی) بر این امر گواهی می دهد که شروع اسلام آنها ناشی از حمله اعراب در زمان خلیفه دوم نبوده و مسلمانی آنان با شیعه بودن آغاز شده است. یعنی اسلامی آمیخته با محبت خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله. برخی از این ایرانیان مسلمان، حتی نام خلفای سه گانه را بلد نیستند و اسلام را فقط به نام امام علی و امام حسین و دیگر امامان معصوم می شناسند.
سلطه سیاسی اعراب در دیگر مناطق نیز به معنای سلطه فرهنگی و دینی آنها نیست. دین موضوعی قلبی است که نمی توان آن را به زور به کسی یا قومی دیکته کرد.
برهان های عقلی و تاریخی نشان می دهد که هیچگاه نمی توان به زور قلب کسی را به سمتی گرایش داد و او را عاشق بی سروپای چیزی کرد. اسلام ما مرهون محبتی است که از اهل بیت و پیروانشان دیده ایم. محبت زمینه ساز شد و عقل بر این پیروی مهر تأیید نهاد.
ایرانیان دیر یا زود اسلام را می پذیرفتند. زیرا ما قومی هستیم که به دنبال نورانیت و علم می گردیم. چه در چین و ماچین باشد و یا در ته دریاها و یا در نهایت آسمانها. نشانه صدق این نظر، ظهور شاعران، فلاسفه و دانشمندان بزرگ ایرانی است که همه با تمام وجود اسلام را پذیرفتند و در ترویج اسلام از اعراب نیز پیشی گرفتند. اتهام نادانی و جهالت زدن به فرهیختگانی چون فردوسی، حافظ، مولانا، ابن سینا، خوارزمی، ملاصدرای شیرازی، شیخ مفید، شیخ طوسی و هزاران ایرانی دانشمند دیگر که کتاب هایشان آکنده از آیات و روایات اسلامی و ابراز علاقه به اسلام است، علامتی بزرگ بر کینه ورزی کورکورانه افرادی است که می خواهند مسلمانی ما را از سر جبر بدانند.
اگر براستی ایرانیان اسلام را دوست نداشتند، چرا در گذر تاریخ این همه برای پاسداری از این دین جانفشانی کرده اند؟
آیا شما در ایمان ایرانیان به ائمه معصومین شک دارید؟ آیا از سر زور برای اهل بیت جشن و عزا می گیرند؟
واقعا چه دلیلی دارید که چند میلیون انسان آزاده و فهیم را متهم می کنید که را چیزی را از سر اجبار دوست دارند؟
به جای آنها حرف نزنید، بروید صدایشان قلبشان را بشنوید که به عشق «علی، حسین، زهرا (علیهم السلام)» می تپد و قلب دروغ نمی گوید.
چشمها را باید شست و از خواب گران بیدار شد.
بختیاروند