جلسه پانزدهم ارث
دریافت
توضیحات: ارث اعمام و اخوال
آموزش عقائد آیت الله مصباح یزدی
دریافت
حجم: 341 کیلوبایت
ـ مقدمه
ـ حکومت الهى جهانى
شامل: وعده الهى
ـ نمونهاى از روایات
ـ غیبت و راز آن
دریافت خلاصه درس چهاردهم ارث
حجم: 82.8 کیلوبایت
توضیحات: ادامه میراث اعمام و اجداد
درس 39 آموزش عقائد آیت الله مصباح
حجم: 116 کیلوبایت
توضیحات: علم امام/عصمت امام
واقعا دنیای شگفت آوری است.
به تو و مقدساتت توهین می کنند، برای کوچک کردنت هزاران صفحه و وبلاگ درست می کنند، شبکه های ماهواره ای تأسیس می کنند؛ اگر خون از دماغ کسی بریزد اول تو را متهم می کنند ....
اما تو حق نداری حرف بزنی و از حق خودت دفاع کنی!!!!
اگر آنها کاریکاتور پیامبر تو را کشیدند، مطابق آزادی بیان است اما اگر تو بخواهی کوچکترین تجمعی برای محکومیت آنها داشته باشی، کم ظرفیت و بی جنبه هستی!!! یعنی حتی اعتراض تو غیر قانونی و غیرمتعارف است.
به قرآن مسلمانان اعتراض می کنند که چرا قرآن فرموده با اهل کفر مبارزه و پیکار کنید!!!!
یعنی قرآن خوب، قرآنی است که بگوید: ای مسلمانان! نسبت به مقدسات خود بی تفاوت باشید و بگذارید دیگران هر اهانتی دوست دارند، به راحتی بر شما روا بدارند!!! آنها شما را با کاریکاتور و برچسب های مختلف مسخره کنند، اما شما حتی حق سخن منطقی نداشته باشید.
یکی از منابع منتقدان فلسفه، تکرار شبهات غزالی در کتاب تهافت الفلاسفه است.
اما براستی آگاهی و علم غزالی از فلسفه به چه اندازه بوده است؟
سخن استاد جوادی آملی:
غزالی گرچه از بزرگان اهل نظر بوده و در مسائل «علم الأخلاق» کم نظیر است و لیکن فلسفه دشوارتر از آن است که بدون استاد متضلّع فرا گرفته شود.
او آنچنان که در زندگینامه خود اعتراف دارد، فلسفه را نزد هیچ استادی تعلّم نکرده بلکه خود به مطالعه آن پرداخته و آنچه از آن فهمیده در نوشتاری به نام «مقاصد الفلاسفة» گرد آورده و از آن پس به استناد برداشتهای خود، در مسودّهای دیگر موسوم به «تهافت الفلاسفة» به نقد پرداخته و از آن میان بیست مسأله را برای نقد برگزیده و بر سه مسأله قِدَم عالم، علم واجب به جزئیات و معاد جسمانی بیش از همه پای فشرده است.
بعد از او ابنرشد در «تهافت التهافت» به حل شبهات غزالی مشغول شده و برخی دیگر نیز به جمع و داوری بین تهافتین پرداخته اند.
یکی از مهم ترین شبهاتی که در مورد فلسفه مطرح است،تعهد یا عدم تعهد این علم نسبت به آموزه های دینی است.این نوشته که برگرفته از کتاب "منزلت عقل در هندسه معرفت دینی" از حکیم متاله،آیت الله العظمی جوادی آملی می باشد،پاسخ این مطلب را بر محققان روشن می کند.
نسبت کلام و فلسفه با دین
در فرق میان علم کلام و فلسفه از جهت نسبت و رابطه آنها با دین، معمولاً بر اثر مساعی و تبلیغات و جهتگیری متکلمان چنین وانمود شده است که متکلمان، متعهد به محتوای دین و اسلاماند؛ اما فلسفه و فیلسوفان در این امر تعهدی نداشته و لابشرط هستند؛ یعنی کلام، قطعاً و به ناچار مطابق دین خدا و درصدد حفظ و دفاع از آن گام برمیدارد و درون مایه خود را از دین و شریعت میگیرد و سعی میکند که از موضوع علم خویش بر طبق محتوا و قانون اسلام بحث کند؛ لیکن فیلسوف چنین سرسپردگی و تعهدی به شریعت و دین ندارد، بلکه گاه حاصل تلاش علمی و معرفتی او مطابق دین و شریعت است و گاه متفاوت و متغایر با آن.
این تفکیک میان فلسفه و کلام مصادرهای آشکار و هجمهای ناروا بر ضدّ فلسفه و فیلسوفان الهی است. کسانی که میان فلسفه و کلام چنین تفاوتی مینهند در واقع دین اسلام را به سود کلام و متکلمان بیوجه مصادره میکنند و خود را دیندار و متعهد به دین قلمداد کرده و فلسفه و فیلسوفان را غیرمتعهد و لابشرط نسبت به آن معرفی مینمایند.
به زودی روشن میشود که منشأ این تصور ناصواب بیرون نهادن عقل از هندسه معرفت دینی است. گویی دستاورد عقل فلسفی چیزی خارج از قلمرو دین است که باید با آن نسبتسنجی شود.
آنچه بیشتر شنیده شده است آن است که اگر فرد مسلمانی مرتد شود، حکم او ارتداد است.
اما این تقسیم ها قابل توجه است:
تقسیم بر اساس منشأ رد کردن:
1. مرتدی که بر اساس تحقیق و تفحص از دین اسلام برگشته است. یعنی واقعا سؤالاتی دارد که حل نشده است. و یا به واقع به این نتیجه غلط رسیده باشد که دینی برتر از اسلام وجود دارد!!! (فرد شاک باشد)
2. مرتدی که بر اساس تحریک عواطف و احساسات، یا به خاطر عقده خودنمایی، یا مشکلات کار و ازدواج و ... فکر می کند باید ادعا کند «من دیگر مسلمان نیستم» تا دیده شود. (فرد دارای تعادل روحی نباشد).
تقسیم بر اساس مبنای حکم فقهی:
1. خود «انکار ضروری» دین باعث ارتداد می شود.
2. انکار ضروری دین همسو با انکار رسالت رسول الله و صدق گفته های ایشان باشد؛ یا اینکه فرد رسالت پیامبر و صدق ایشان را پذیرفته است، اما اینکه چنین سخن یا روشی منسوب به دین ایشان باشد را نمی پذیرد.
با توجه به هر تقسیم حکم معهود نیز متفاوت خواهد شد.
نکته مهم: آیا اطلاق داشتن حکم ارتداد جز ضروریات دین است که هر فردی حکم ارتداد مطلق را رد کند سزاوار اعدام است؟
فقهای اهل سنت در این زمینه بسیار تند رفته و معمولا هر مرتدی و تغییر دینی را باعث قتل می دانند.
اما فقهای اهل شیعه در این زمینه شروط و تقسیم های فراوانی دارند.
چون حق از باطل کاملاً جداست و جریان توحید و الحاد به طور شفاف معلوم است اگر کسی عمداً کژراهه نرود و گرفتار مغالطه نشود اسلام را میفهمد و آن را میپذیرد.
اگر کسی بعد از پذیرش اسلام از آن برگردد و معاذ الله مرتد شود چند حال دارد:
1. یا ارتداد خود را اظهار نمی کند و کسی را از ارتداد خود با خبر نمی کند که در این حال غیر از عذاب قیامت که مطلبی کلامی است حکم فقهی دیگر ندارد.
2. اگر دیگران از ارتداد او با خبر شدند و معلوم شد که ارتداد او بر اثر پژوهش و تحقیق بود که متأسّفانه به کژراهه رفت و واقعاً مصداق شاکّ متفحّص است، در این حال نیز حکم فقهی، یعنی حدّ معهود، درباره او جاری نمیشود، زیرا حدود در موضع شبهه جاری نخواهد شد، چنان که صدوقِ از حضرت رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرد: «ادرأوا الحدود بالشبهات ولا شفاعةتسنیم، جلد 12صفحه 184
ولاکفالة ولا یمین فی حدٍّ».
3. اگر ارتداد او روی شبهه علمی نیست بلکه روی شهوت عملی است، در صورتیکه ارتداد او فطری باشد نه ملّی، حدّ معهود را دارد و معنای آزادی به اصل عدالت تحدید میشود و تنها مرجع تعیین حدود عدالت خدای عادل است که ربوبیت مطلق آن قائم به قسط، مشهود عارفان، معقول حکیمان و منقول فقیهان و محدّثان است.[تسنیم، جلد 12 - صفحه 183]